English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4196 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
interceder U شفاعت کننده واسطه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
piacular U شفاعت امیز نیازمندبه شفاعت
confirming house U موسسه تجارتی واسطه میان خریدار و صادر کننده
auto cat U هواپیمای رله کننده هواپیمای واسطه مخابراتی
intervention U شفاعت
intermediacy U شفاعت
interventions U شفاعت
intercede U شفاعت کردن
expiatory U شفاعت امیز
interceding U شفاعت کردن
intercessorial U شفاعت امیز
intercessory U شفاعت امیز
intercedes U شفاعت کردن
intercessions U پایمردی شفاعت
pleading U شفاعت دادخواهی
intercession U پایمردی شفاعت
interceded U شفاعت کردن
mediacy U شفاعت میانجی گری
to plead for a person U از کسی شفاعت یادفاع کردن
sacrifice U قربانی برای شفاعت فداکاری
sacrificing U قربانی برای شفاعت فداکاری
sacrificed U قربانی برای شفاعت فداکاری
sacrifices U قربانی برای شفاعت فداکاری
pleadingly U دادخواهانه ازروی دفاع یادادخواهی شفاعت خواهانه معترضانه
intermediaries U واسطه
intermediate U واسطه
interagent U واسطه
agencies U واسطه
intermediary U واسطه
instrumentality U واسطه
middleman U واسطه
mediums U واسطه
go between U واسطه
mediators U واسطه
mediator U واسطه
by reason of U واسطه
inductor U واسطه
middlemen U واسطه
medium U واسطه
agency U واسطه
commissioner U واسطه
agent U واسطه
brokers U واسطه
intermediator U واسطه
intermedium U واسطه
broker U واسطه
immediate U بی واسطه
intermediate exchange U واسطه
agents U واسطه
brokering U واسطه
jobber U واسطه
commissioners U واسطه
brokered U واسطه
mediums U واسطه دلال
media U رسانه ها واسطه ها
mediation U واسطه گری
intermediate grid U شبکه واسطه
intermediate product U فراورده واسطه
intermediate objective U هدف واسطه
intermediate product U محصول واسطه
intermediate layer U قشر واسطه
mean proportional U واسطه هندسی
shells U برنامه واسطه
panderer U واسطه کار بد
inermediate frequency U بسامد واسطه
medium U واسطه دلال
jobbing U واسطه بازرگانی
medium U میانجی واسطه
jobber U بازرگان واسطه
intermediate transmitter U فرستنده واسطه
intermediate reaction U واکنش واسطه
tumbler lever U اهرم واسطه
relay station U ایستگاه واسطه
inductor U واسطه القاء
authorised clerk U واسطه مجاز
real estate broker U واسطه املاک
pandering U واسطه کار بد
tumble gear U چرخ واسطه
commodity broker U واسطه کالا
transition element U عنصر واسطه
financial intermediary U واسطه مالی
post transition metals U فلزات پس واسطه
insurance broker U واسطه بیمه
agents U واسطه عامل
onthat account U بان واسطه
direct <adj.> U بدون واسطه
standard interface U واسطه استاندارد
shipbroker U واسطه حمل
intermediate contact U کنتاکت واسطه
intermediate compound U ترکیب واسطه
intermediate complex U کمپلکس واسطه
immediateness U عدم واسطه
chapman U واسطه سیار
intermediate coupling U پیوست واسطه
shell U برنامه واسطه
media U واسطه ها وسیله ها
agent U واسطه عامل
owing to the fact that U به واسطه اینکه
immediately U بدون واسطه
shelling U برنامه واسطه
bill broker U واسطه تنزیل
customs agent U واسطه گمرک
mediums U میانجی واسطه
intermediate field U میدان واسطه
pander U واسطه کار بد
pandered U واسطه کار بد
rug dealer U واسطه فرش
panders U واسطه کار بد
intermediate goods U کالاهای واسطه
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
direct support U تکیه گاه بی واسطه
indirect support U تکیه گاه بی واسطه
virgin medium U واسطه دست نخورده
psychic U واسطه پدیده روحی
customs broker U واسطه امور گمرکی
brokers U واسطه معاملات بازرگانی
brokering U واسطه معاملات بازرگانی
brokered U واسطه معاملات بازرگانی
customs agent U واسطه کارهای گمرکی
intermediate frequency transformer U مبدل بسامد واسطه
inner transition elements U عناصر واسطه داخلی
intermediate frequency amplifier U فزونساز بسامد واسطه
intermediate contour U میزان منحنی واسطه
financial intermediary U موسسه مالی واسطه
broker U واسطه معاملات بازرگانی
immediacy U مستقیم و بی واسطه بودن
forwarding agent U واسطه حمل و نقل
jobbing U عمل واسطه گری
mediately U یا واسطه بطور ناراسته
transition series U گروه عناصر واسطه
tumble gear U چرخ دنده واسطه
leads U سیم واسطه زاویه پیشگیری
lead U سیم واسطه زاویه پیشگیری
relayed U ایستگاه واسطه مخابراتی رله
relay U ایستگاه واسطه مخابراتی رله
freight forwarder U واسطه حمل و نقل کالا
relays U ایستگاه واسطه مخابراتی رله
elapsation U ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
To meciate . To intervene . U پا درمیانی کردن ( واسطه یا میانجی شدن )
fix someone up with someone <idiom> U واسطه برای قرار ملاقات دونفر
diastase U دیاستاز واسطه پدیده های حیاتی
mediatrix U زنی که واسطه بین خدا وخلق باشد
way station U ایستگاه واسطه مخابراتی تله تایپ و تلگرافی
leachate U مایعی که بوسله شستشو ازخاک یا واسطه دیگری بگذرد
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
intermediate area U منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
wraparound U توسعه و بسط اتوماتیک خطی از یک متن به دو خط یا بیشتر به واسطه محدودیت ناحیهای از صفحه نمایش
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
relateral tell U مبادله پیام بین دو ایستگاه بااستفاده از ایستگاه واسطه
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
to join in [on] a conversation U واسطه شدن [میانجی شدن] در مذاکره ای
bear U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
astigmatizer U وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
hangers U اویزان کننده معلق کننده
transmitters U منتقل کننده مخابره کننده
modifier U اصلاح کننده تعدیل کننده
discriminant U تفکیک کننده جدا کننده
trimmer U دستکاری کننده صاف کننده
thickener U غلیظ کننده پرپشت کننده
transmitter U منتقل کننده مخابره کننده
sniffy U افهار تنفر کننده فن فن کننده
suberter U سرنگون کننده تضعیف کننده
corruptor U فاسد کننده منحرف کننده
corrupter U فاسد کننده منحرف کننده
homager U تجلیل کننده کرنش کننده
hanger U اویزان کننده معلق کننده
oppressive U خورد کننده ناراحت کننده
whetstone U تیز کننده تند کننده
accaimer U هلهله کننده تحسین کننده
preventive U حفافت کننده جلوگیری کننده
diverting U سرگرم کننده منحرف کننده
acknowledger U تصدیق کننده قبول کننده
contractive U جمع کننده چوروک کننده
modulator demodulator U تلفیق کننده- تفکیک کننده
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com